سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

یه وقتایی هست ... [خب؟] ... که اگه کارد بزنی به آدم اشکش درنمی یاد! یه وقتایی که کم میاره ... یه چیزایی می بینه که دیگه نمی تونه ... [خب!؟]... هیچی دیگه!

آدم اون موقع ها می خواد های های سکوت کنه اما بغضش درد می کنه! اشک بند هم که هست ... کاریش نمی شه کرد.

راستش و بگم این جور موقع ها آدم با خدا هم نمی تونه درد دل کنه! آدم خونش کثیف تر از اینه که روش بشه به خدا بگه ... [ خب!!] آدم دنبال یکی می گرده مثل خودش باشه. گاهی کثیف گاهی تمیز.

کسی که مثل خودش کم آورده باشه ... بدونه کم آوردن یعنی چه . نه این که فقط مثل خدا همه چیز و بدونه اما کم نیاره.[خب...!]

آدم از خیلی ها توقع نداره یه چیزایی بشنوه یا ببینه اما وقتی می شنوه و می بینه کفری می شه کفر می گه ! از ته دل نه ولی می گه ! [خب!] شاید بهترین و نزدیک ترین ها و دوست ترین ها به آدم نارو بزنن یا کسایی که محبتشون باعث دردسره به هر کی هم بگی باورش نمی شه مگه سرش اومده باشه [...خب؟] هیچی دیگه!  الان من همونجوری ام! [خب.] حالا تو همونی هستی که به حرفام گوش بدی؟ [ .......! خب ...]


نوشته شده در  یکشنبه 90/3/22ساعت  1:7 صبح  توسط حامد عبد اللهی 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
شهید زنده
مادرم خبر ندارد اینجا هستم
آخرین عکس یک شهید
مال حرام‏
دختر مورد علاقه سردار
علوم انسانی و تهاجم فرهنگی (2)
[عناوین آرشیوشده]